این چه شور است که در دور قمر می بینم
همه آفاق پُر از فتنه و شر می بینم
هر کسی روزبهی می طلبد از ایام
علت آنست که هر روز بَتر می بینم
...ابلهان را همه شربت زگلاب و قند است
قوت ِ دانا همه از خون جگر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر ِ پالان
طوق ِ زرین همه در گردن ِ خَر میبینم
دختران را همه جنگ است و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه ِ پدر می بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم
پندحافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از دُر و گهر می بینم