سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساکت باش نه از روی گنگی که سکوت زیور دانشمند و پوشش نادان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :65
بازدید دیروز :54
کل بازدید :1067698
تعداد کل یاداشته ها : 113
103/9/6
7:35 ع

ثریا ابراهیمی(پری)معشوقه معروف استاد شهریار که الان تو آمریکا زندگی میکنه.قسمتی از ادبیات ما مدیون ایشونه وگرنه شهریار بجای شاعر شدن،پزشک میشد و شاید دیگه شاهدشاهکارهای نظیر"آمدی جانم به قربانت..."و امثال اون نبودیم
استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.
یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
استاد شهریار تا 47 سالگی مجرد بود و به یاد عشق جوانی اش ایستاد ...
در دوران جوانی وقتی به خواستگاری معشوقش رفت، به او جواب رد دادند چون از مال دنیا بی بهره بود !!!
ولی وقتی در یک روز سیزده به در معشوقه ی دوران جوانیش را با همسر ثروتمند و بچه به بغل دید ، این شعر را سرود که واقعاً معرکه است :

سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری؛ پسرم

تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچ معشوقهی خود میگذرم.

شهریار در یکی از سمینارها و شب شعری که در شیراز به مناسبت بزرگداشت سعدی و حافظ برگزار میگردد دعوت میشود.در آن سمینار شهریار غزل زیبایی میخواند که همه مبهوت میشوند.
یک دختر دانشجوی رشته ادبیات از دانشگاه شیراز بلند میشود و مقاله ای در توصیف شهریار میخواند و او را شهریار مسلم غزل میخواند.
دختر در پایان جلسه نزد شهریار میرود و خیلی زیاد از شهریار تعریف مینماید و میگوید که من عاشق و شیفته شما و این غزلتان شده ام.
شهریار از دختر میپرسد نام شما چیست؟
دختر میگوید غزاله
شهریار فی البداهه این تک بیت را میگوید:
((شهریار غزلم خواند غزالی وحشی
چه خوش است با غزلی صید غزالی کردم))

استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود.وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا.


94/12/4::: 6:52 ع
نظر()