سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارترین کس به دوستی، آن است که با تودشمنی نکند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :31
کل بازدید :1064144
تعداد کل یاداشته ها : 113
103/2/8
1:10 ع


 پیش از اینها فکر می‌کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا


پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او


اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان

رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اش

دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست


پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین


بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت


هر چه می‌پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می‌گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خطاست


هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می‌کند
تا شدی نزدیک، دورت می‌کند


کج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کند

با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود

خواب می‌دیدم که غرق آتشم
در دهان اژدهای سرکشم

در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین


محو می‌شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...

نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا


هر چه می‌کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه


تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود


تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا


زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟
گفت، اینجا خانه‌ی خوب خداست!

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند


با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟


گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است


عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی ‌از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست


قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می‌دهد
قهر هم با دوست معنی می‌دهد


هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست


دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد


آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود

می‌توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا


می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می‌توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد


چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت

می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد
مثل یاران قدیمی‌ حرف زد


می‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می‌توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد


می‌توان درباره ی هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می‌کردم خدا


93/11/5::: 11:37 ص
نظر()
  
  

 دوباره باز خواهم گشت نمی دانم چه هنگام، از کدامین راه ولی یکبار دیگر، باز خواهم گشت و چشمان تو را، با نور خواهم شست و از عرش خداوندی، شما را هدیه های تازه خواهم داد به دستان برادر، دست خواهم داد به زلف کودکان، گیلاس خواهم زد نوازش های مادر را، دوباره زنده خواهم کرد زن همسایه را، نور و هوا و آفتابی تازه خواهم داد به ننوی یتیمان، من تکان از عرش خواهم داد به لب های فرو بسته، امید خنده خواهم داد به دیوار حریم عشق، یکبار دگر، من تکیه خواهم زد به گندم، من حدیث نو شکفتن، یاد خواهم داد به شمع روشن محفل، رموز همنشینی با پر پروانه را، من یاد خواهم داد گل نرگس به دشت مهربانی، هدیه خواهم برد کمرهای خمیده از شقاوت، راست خواهم کرد برای فهم زیبایی، دوباره واژه خواهم ساخت دوباره مزه لبخند را، من بر لبان خشک خواهم راند نگاه مهربانانه، امید گرمی خانه رسوم عشق ورزی را، دوباره زنده خواهم کرد برای قفل لب هاتان، برای فتح دل هاتان، کلید تازه خواهم داد برای سر نهادن، تا سحر بگریستن، آنک هزاران شانه خواهم داد ز رخسار پدر، من شرمساری را ز چشم مادران، من اشک و زاری را تباهی را، تباهی را، تباهی را، دوایی تازه خواهم داد برادر با برادر، صلح خواهم داد به خواهر، مهربانی، یاد خواهم داد به مردم بانگ خواهم زد: هلا ای عاشقان خسته نومید، به پیش آرید دفترهای مشق زندگانی را که من سر مشق های تازه خواهم داد برای صبح فردا، مشقتان این است هزاران بار بنویسید، آزادی، محبت، عشق و یکصد بار بنویسید، انسان بنده حق است و بنویسید، رنگ آسمان آبی است سیاهی ها ز دفترهای قلب خویش برگیرید کنون با خط خوش، زیبا در اوراق سفید قلبتان این جمله را صد باره بنویسید خدا نور است، زیبایی است خدا آزادگی را دوست می دارد و می خواهد که بند هر اسارت را ز فکر و روح و دست و پای، برگیرید و مشق عشق، خواهم داد و آغوش محبت، باز خواهم کرد و مادر را دوباره از سرای سالمندان، من به سوی خانه خواهم برد و پیران را دوباره، گوهر هر خانه خواهم کرد پدرها را، نوازش های کودک، یاد خواهم داد به دست کودکان، نان و پنیر و عشق، خواهم داد دوباره با سعادت بندگی کردن خدایی زندگی کردن سروشی تازه خواهم داد به نام عشق و زیبایی، دوباره خطبه خواهم خواند و عزت را، دوباره زنده خواهم کرد به انسان یاد خواهم داد بهایش را، قرار با خدایش را به باران بارش رحمت به دریا زایش گوهر به تن ها، شوق آزادی به اندیشه، رهایی یاد خواهم داد به باغ خشک و بی حاصل هزاران بوته ی بابونه خواهم داد به نجوای شبانگاهان، دو صد لبیک به باغ زرد پاییزی، قبای سبز به رود ساکت و خاموش، خروش تازه خواهم داد و هر چه رسم بد عهدی ز پهنای زمین برچیده خواهم کرد نمی گویم چه هنگام، از کدامین راه لیکن باز خواهم گشت به ابر آسمان، باران به باران، شوق باریدن به بارش، شوق رویاندن به رویش، باور گندم به گندم، حسرت سفره به سفره، شرم نان آور به نان آور، طلوع صبح صادق را خدا را، یاد خواهم داد به حکام زمان عشق به مردم را به مردم باور خود را به عالم شمع دینداری به دینداران، سلوک عشق ورزی، یاد خواهم داد برای هفت سین عیدتان، آری سحرگاهان، سروش سبز سیمای سعادت ساز ساقی، هدیه خواهم کرد به محنت پیشه گان، امید به پر بشکستگان، پرواز به ره گم کردگان، مشعل به حق گم کردگان، میزان به تنها ماندگان، یاران به غرقه گشته گان، یزدان به یلدا روزگاران، من بهاران هدیه خواهم داد نمی دانم کدامین روز آدینه ولی با تو صبور منتظر، آهسته می گویم سرای عشق را یکبار دیگر، آب و جارو کن منم "مهدی" دوباره باز خواهم گشت


  
  

یارین بویون قوجاخلادیم یار آغلادی من آغلادیم

ییغیش دی قونشولار بوتون جارآغلادی من آغلادیم

باشییندا قارلی داغلارا دانشدیم آیریلیق سوزون

بیر آه چکیب باشیندا کی قار آغلادی من آغلادیم

طاریمدا نار آغاجلاری منی گوروب دانیشدیلار

بو یو مو زیتون اوشاخدی نار آغلادی من آغلادیم

ایله کی اسدی بیرخزان تالاندی گوللیرم منیم

خبر چاتینجا بولبوله خار آغلادی من آغلادیم

اورک سوزون دئدیم تارا سیملر اولدی پاراپارا

یاواش یاواش سیزیلدادی تار آغلادی من آغلادیم

دئدیم کی حق میم کی دیر باشیمی چکدیلر دارا

طنف سیخاندا بوینومی دار آغلادی من آغلادیم

جعفریم بویوم بالا غم اورکده قالاقالا

یار جانمی آلاآلا یار آغلادی من آغلادیم


91/5/20::: 4:5 ع
نظر()
  
  

 

گئتمه

سن سیز اوره گیم ناره گرفتار اولو گئتمه

کئچمیش قارا گونلر منه تکرار اولو گئتمه

مین دردیمه درمان گتیریب نرگس مستون

گئتسون دل سودا زده بیمار اولو گئتمه

اون دورت گئجه لیک آی کیمی ساچ کونلومه یوخسا

زولفون کیمی آیدین سحریم تار اولو گئتمه

کونلوم قوشو چیخمازدی چمن سئیرینه سن سیز

سنلن گوزلیم مایل گولزار اولو گئتمه

حاشا گوله بیر گول اوزومه دهر ده سنسیز

گولشنده ده گوللر گوزومه خار اولو گئتمه

جان نقدینه بیر نازینی ساتسون آلارم من

کیم من کیمی اول نازه خریدار اولو گئتمه

عشاق آرا باشیم اوجالار داغ کیمی قالسون

اغیار آرا عاصیم قوجالیب خوار اولو گئتمه





نازا قویدی

بیر بوسه تمنّا ائله دیم یار نازا قویدی

قیشدیر دئدی وعده ی وصلین یازا قویدی

بیلمم منی گورجک نییه سرعتله سووشدی

یالواردیم ایاق تورموزا قویسون گازا قویدی

لطف ائیله دئدیم قویما بو عشقین کوزی سونسون

چونبلدی بیر آز مجمر عشقه آزا قویدی

اصرار ائله دیم لطفووی آرتیر بو حقیره

چوخلوق دئدی پوخلوقدی بناسین آزا قویدی

کونلوم قوشون، ازل؛ اوزی پروازه گتیردی

سونرا منی مرج ائیله مه گه قوشبازا قویدی

آهیم دالیسیجان او قَدَر کئش تک، اوزاندی

اولچوب حسابین ساخلاماقی بزّازا قویدی

برکیدی اَتیم پیشمه دی عشقین اوجاقیندا

باسدیردی کوله پیشمگیمی آشبازا قویدی

صادق بو غزلدن ایکی بیت ائیله دی انشا

لطف ائیله دی شعرین دالین عاصیم یازا قویدی

استاد عاصم اردبیلی





زامان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

دوز یولوندان آزان آغلاتدی منی

گوردوم حسرتدی همالر سوموگه

ایشله ییر شاخدا سوموکدن ایلیگه

دوزوموزده اییلیر ایری لیگه

قالدی قانماز قانان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

تک صبیر گلدی دئدیم ایش دوزه لر

قار گئدر، بوز ارییر یازدا گلر

نه بیلیم یازدا بوران باغری ده لر

یوخاچیخمیش گومان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

دئدیلر بیر گون اولار ساز حالیمیز

قیتدیق اولسا واریمیز یاغ بالیمیز

ایندی کی اون تک اولوب ساققالیمیز

بو یالان سوز یامان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

ظن ائدیردیم آغیر اولسا یارالار

یارالار آغریسین آنجاق یار آلار

نه بیلیدیم اوره گی یار یارالار

بیلمه مز لیکدی، قان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

اره لر توشدو که جنگل جانینا

تولکی لر تور توخودو اصلانینا

طرلانی اووچی باتیر جاق قانینا

اوخدان آرتیق کامان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

اری مز قالدی بیینده بوزوموز

گویده سایریشمادی بخت اولدوزوموز

نه قویون قالدی نه املیک قوزوموز

قوردا بنذر چوبان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

من دئدیم باغلاسا یادلار قولومو

دایاقیم وار قورییا ساغ سولومو

قوپدی بیر چن که ایتیردیم یولومو

داغا باخدیم دومان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی

وای بیزه اولدی پوزولماز یازیمیز

مضراب اود توتدی قیریلدی سازیمیز

قالدی قیشلانمادا عاصم یازیمیز

یازی گول سوز یازان آغلاتدی منی

آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی




90/3/22::: 6:14 ع
نظر()
  
  

 

 

کوسموشم(عاصم)

دوزموشوم اول قدر هجرانه دوزومدن کوسموشم

اوزموشم امید وصلتدن اوزومدن کوسموشم

اویموشام ایللر بو ظاهربین گوزون فتواسینه

اَیری لر دوز گورموشم، از بس گوزومدن کوسموشم

گورموشم چون مصلحت چنگنده طبعیم رام اولور

ائلدن الهام آلدیغیم شیرین سوزومدن کوسموشم

تکجه عاصم سونمه ییر سینه مده عشقین آتشی

سانما بئش گونلوگ سمندر تک کوزومدن کوسموشم

عاصم اردبیلی



سنی من گورممیشیدیم ولی سنلن تانیشیدیم نه دن؟

 

بوباغین بولبولو بیرده ن بیره لال اولدو نه دن؟

قوزقونا قارقایا جولانه مجال اولدو نه دن؟

شانلی یازکسمیشیدی قاره قیشین بوز نفسین

یازا چیخمیش صونالار غرق ملال اولدو نه دن؟

هانکی صرصر الی پرپر ائله دی گول چیچگی

بو برومند آغاجین میوه سی کال اولدو نه دن؟

بیز کی جان جان دئمه دیک اولکه ده قان قان دئینه

سئوگی منظومه سی حال اهلینه قال اولدو نه دن؟

مِیِ انگوری سؤزوم یوخ کی حرام ایدی بیزه

انسانین قانینی نوش ائتمه ک حلال اولدو نه دن؟

بیز بیلردیک کی دوغولماز یئنی دن رستم زال

یوردون حرّاجه قویان رستم زال اولدو نه دن؟

ایسته دیک سیره چیخاق ماوی سمالرده بیر آن

سیندی قُول یاندی قاناد سیر محال اولدو نه دن؟

آی کیمین آیدین یدی (عاصمه) ناحقّیله حق

پس حقین قامت موزونو هلال اولدو نه دن؟



دوستلار گوروشو

دوستلار گوروشونه آنا یوردومدان

کونول بوقچاسیندا سوز گتیرمیشم

ادب باغچاسیندا سولماز گوللره

آراز کیمین آغلار گوز گتیرمیشم

دالغالی دنیز تک جوشوب چاغلایان

ائلر یاراسینی آچیب باغلایان

چئوریب بولودا قان یاش آغلایان

شعریزه بیر چیمدیک دوز گتیرمیشم

اولو بابالاردان یادگارلارا

عاشیقلار جمعینده بسته کارلارا

تایسیز ایگیدلره وورغون یارلارا

منده بیر وورغونام اوز گتیرمیشم

شعرین اوجاغیندان قالخان کوزلره

اوزون گئجه لرده اویاق گوزلره

سینه لر یاتاغی اودلو سوزلره

سولطان ساوالاندان بوز گتیرمیشم

وورغونام او آیدین گئتدیگیز یولا

نه ساغا باغلی سیز نه ده کی سولا

گلمیشم سیزیلن وئرم قول قولا

خورجوندا نه ییم وار دوز گتیرمیشم

محبت ایپه گین آچیب سرمه گه

کونلوزون آغری سین بر آز درمه گه

ظولماتا گونش تک سینه گرمه گه

یانیقلی سازیمدا کوز گتیرمیشم

ائشیتدیم سوز قیزین بوردا آلان وار

عاصیمین باغیری تک داردا قالان وار

غزل باغچاسیندا نغمه چالان وار

قارا تئل سارا تک قیز گتیرمیشم

من آنا یوردومون بیر دیلمانجی یام

بیر جوما آرزی یام، شعرم، سانجی یام

دنیزلر اونونده ایتگین دامجی یام

گونشه دیرماشان توز گتیرمیشم

صالح عاصم اردبیلی


  
  
   1   2   3   4      >